loading...
واحدپویندگان مدرسه راهنمایی پسرانه سمامبارکه
علی جباری بازدید : 11 دوشنبه 11 دی 1391 نظرات (0)

 

نبرد تن به تن

کریم داودی

يازدهم آ بانماه سال 1361بود كه رزمندگان بسيجى چند لشگر از جمله لشكر 17على بنابيطالب(ع) براى اجراى مرحله دوم عمليات محرم گوش به فرمان فرماندهان بودند ، ذكر خدا برلبان همه جارى بود، قرار بود عمليات در قسمت جنوب دهلران و غرب عين خوش و چند محورديگر به اجرا درآيد . 

نيروهاى دشمن بخاطر ترس و وحشت از اجراى عمليات شب قبل ( مرحله اول عمليات محرم ) درحالت آ ماده باش كامل به سر ميبردند ، قرار بود نيروها بعد از باز شدن معبر[معبر به راهی در میدان نی گویند که فاقد هر نوع مین باشد] توسط تخريبچيان [ تخریبچی به خنثی ساز مین و مین گذار می گویند] وعلامت گذارى معبرها با قرصهاى فسفری و نوارهاى فسفرى ، به جلو هدايت شوند .

فرمان حركت نيروها به سمت دشمن با رمز مقدس یا زينب (س) صادر شد ،آ ماده حركت بهمنطقه عملياتى شديم ، بارش باران شب قبل سطح زمين را گل و لاى كرده بود ، بهمين جهتحركت را براى نيروها دشوار مي ساخت ، آتش دشمن به قدرى شدید بود كه اگر نيروها در طولسير ، حالت سينه خيز هم بخود ميگرفتند باز خمپاره هاى زمانى دشمن در بالاى سر همه منفجرمی شد و كسى را امان نميداد ، ولى عشق و علاقه رزمندگان به حضرت اباعبد الله الحسين (ع) بيش ازاين حرف ها بود و هيچ عاملى مانع حركت نيروهاى اسلام نگرديد .

اين حقير به اتفاق چند تن از تخريبچيان و نيروهاى اطلاعات و عمليات 17على بنابیطالب (ع) براى عبور نيروها از ميدان مين ، وظيفه باز كردن معبرها را داشتيم يك يا دو نفر ازنیروهاى تخريبحى ، جلوتر از ستونهاى عملياتى حركت ميردند ، ساعتى گذشت ، چند معبرجهت عبور نيروها باز شد ، عده اى از نيروها به اتفاق فرماند هان خود ميدان مين را پشت سرگذاشتند و عده اى هم منتظر باز شدن معبرهاى بعدى بودند ، ما هم نيروها را يك به یک  از معبربه جلو هدايت می کرديم ، اين كار ساعتى بطول انجاميد تا اينکه  همه برادران از ميدان مين عبورنمودند .

در اين لحظات ، عمليات از چند محور ديگر آغاز و دشمن از حضور نيروها آگاه شده بود،  بهمين جهت آ تش دشمن ثانيه به ثانيه شديدتر مى شد ، وصف اوضاع و احوال آن موقعيت بازبان و يا قلم دشوار است ؛ بايد در لحظات صحنه بود تا حقيقت را فهميد .

در حين عمليات در قسمتى ازمنطقه با نيروهاى خودمان فاصله زيادى پيدا كردم ؛ تنها بودم كهیكدستگاه خودروى سيمرغ نيروهاى دشمن را در داخل دره کوچکی  ديدم درحاليه چراغهاىسوئیچ و پشت آمپرهايش روشن بود ، بنظرمي رسيد نفرات داخل خودرو به تازگى خودرو راترك نموده بودند ، آهسته بسمت خودرو حركت کردم كه دو نفر ناشناس ظاهر شدند ، رمزگردانها و واحدها علی اصغر(ع) و پاسخش از طرف نيروى مقابل علی اکبر(ع)  بود ، آن دو نفر بهمن نزدمن شدند ، به آنها رمز على اصغر را گفتم ولى از پاسخ خبرى نشد ، با خود گفتم شايدپاسخ رمز يادشان رفته و چون از مسير سمت خودمان به من نزدیک شده بودند اصلا فکر  نمی كردم كه نيروى دشمن باشند ، ناگهان يكى از آنها كه هيكل قوى و درشتى داشت مراغافلگير كرده و يك دستش را محکم به دهانم گذاشت و با دست ديگر نيز سينه ام را چسبيد ،دیگرى هم كمى از ما فاصله داشت ، من كه اضطراب سراسر وجودم را فرا گرفته بود خودم رادر یک قدمى مرگ مى ديدم .

 در آن لحظه نمى دانستم چه تصميمى بگيرم ، ولى در دل از خداكمك ميخواستم ، فقط توانستم لوله اسلحه اى را كه بوسيله بندى بر گردنم آويزان بود بطرفشكم فرد مورد نظر بچرخانم ، ناگهان ديدم چند تير رسام[گلوله های رسام دارای موادفسفری هستند و بعد از شلیک از خود نور تولید می کنند] بصورت رگبار از پشت فردى كهمرا گرفته بود خارج شد و لحظه اى بعد بدنش شل شده و نقش بر زمين گرديد ، بعد از اينتیراندازى فرد دوم ادخيل يا خمينى سر ميداد و ..

تا آن لحظه نمى دانستم گلوله ها از لوله اصلحه من خارج شده است ، بعد از اينكه فرد مقابل بهزمين افتاد تازه فهميد م كه ناخودآگاه ماشه اسلحه را چكانده ام ، با شلیک گلوله هاى رسام ،چند تن از رزمند گان سر رسيده وبا فرياد من متوجه موضوع شدند و فرد ديگرى را كه ازنيروهاى دشمن بود با رگبارى به هلاكت رساندند .

 

منابع :کتاب یاد یاران ،مولف پرویز بهرامی

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 8
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 14
  • بازدید کلی : 386